خواهش بارانی محکوم را حس می کنم
معنی پرونده ی مختوم را حس می کنم
بی نصیب از شادمانی لیـک از عمق وجود
چوب دار و حلقه بر حلقوم را حس می کنم
جرممان اینست می خواهیم ما تا ما شویم
ترسها دارد "ولی"...مفهوم را حس می کنم
"سرب" داغ و سینه لبریـز از جهانی آرزو
من پیـام دختـر معصوم را حس می کنم
نقشـه ها دارند اوباشـان ِ بـر تـرک ِ موتـور
ضربه های مشت را باتوم را حس می کنم
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 610
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0